و در آن تابستان که گذشت
و در آن تابستان که گذشت
ساعت 20:43 | بازدید : 835 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

سلام دوستان؛

متاسفانه، بعلت مشغله زیاد، نتوانستم در اسدآباد اسفندآباد مجازی به روز و آپدیت باشم. اما همانطور که دوستان شاهد و ناظر بوده اند هر از چند گاهی در فیسبوک پیام کوتاهی می گذاشتم و به کامنت ها و ایمیل های دریافتی پاسخ می دادم. دامنه Asadabadesfandabad.ir برای روزهایی فعال گردید ولی به دلیل کار و مشغله تا اطلاع ثانوی آن را به تاخیر انداختم و در آینده با همین دامنه یا دامنه ی ورد پرس یا ویکس کار خواهم کرد.

دلیل نوشتن در این فضا شاید بهانه ی تابستان باشد و گرمی و تعطیلات خاطره دار زیبای آن...

یاد آن تابستونا افتادم که سه ماه رو در ده بودیم و به کمک خانواده و پدر و مادر کار کشاورزی، دامپروری، کارهای جانبی و خانه را انجام می دادیم...

من از آن دوران راهنمایی به بعد فقط تابستون ها بود که بودن در روستا رو درک میکردم.

حالا که در حال نوشتن هستم شاید خوب باشد که سری به گذشته و انشاهای شنیدنی و زیبای خودمان در دوران مدرسه، کودکی و نوجوانی بزنیم...

شاید به جرات بتوان  گفت که بعد از آن موضوع کلیشه ای نگارش و انشا که علم بهتر است یا ثروت، موضوع تابستان خود را چگونه گذراند ه اید؟ باشد...

بعضی بچه ها واقعا با این موضوع و سختی های آن دست و پنجه نرم می کردند که آقا ما که جز بازی و کشاورزی و دامداری و قالی بافی کاری دیگر نکردیم! چی بنویسیم خوب!؟ تکراریه همه ی انشاها...

ولی در این بین همیشه سعی کردم آب و تاب بدهم و خاص باشم و جذابیت را وارد نوشته هایم کنم... و درس های تابستون رو بگم که چه نتیجه ای از این و آن تابستون نصیبم شد و برنامه ی سال بعدم چیست؟؟

گذر تابستون رو شرح می دادم، سفرهای به یزد و ابرکوه و شیراز و تهران...

گشت و گذار در روستا و صحرا های اطراف و بازی های آن زمان را وارد داستان می کردم و سنت یابی می کردم...

وارد دوران راهنمایی که شدم از ده برای ادامه تحصیل خارج شدم و فضا تغییر کرد و فضای داستان را برایم پیچیده تر کرد که آیا میتوان نامی از کشاورزی و دامداری و چرای گوسفند و گشت و گذار در ده را نام برد، آیا می توان حرفی از سنت و قالی بافی زد!؟

بچه ها و هم کلاسی ها همه شهری و پدران کارمند و داستان های دیگر و البته آب و تابی دیگر که پدرم مهندس هست و دکتر و دبیر و کارمند فلان ارگان و تابستون رو در راستای شغل پدر تعریف میکردند...

آیا بنویسم یا بصورت ایهام وار وارد شوم!؟

نوشتم و چون به نقاشی علاقه ی وافری داشتم در صفحه ای دیگر نقاشی فضای روستا را ترسیم کردم و حتی جنگ شاخ به شاخ دو گوسفند را نیز به نمایش گذاشتم، معلم آن روز گفت: تا به حال سه انشا را به کسی بیست نداده ام و آن موضوع ها این هایند:

تابستان خود را چگونه گذرانده اید؟

شغل پدر شما چیست و در آینده دوست دارید چکاره شوید؟

علم بهتر است یا ثروت؟

در آن روز مهرماه، معلم به من بیست داد و نقاشی ام را با خود برد...

معلمان عزیز شاید بهتر باشد نپرسیم شغل پدر شما چیست و یا تابستان خود را چگونه گذرانده اید فقط بخاطر...

 

تا نوشته ای دیگر

موفق باشید

هم بلاتی- 12/04/1393



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
نظر سنجی

دهکده مجازی اسدآباد اسفندآباد را چگونه ارزیابی می کنید؟

آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 59
بازدید ماه : 185
بازدید کل : 203483
تعداد مطالب : 150
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1

چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
  برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان روستای اسدآباداسفندآباد وآدرس

www.asadabadesfandabad.LXB.iR

لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 150
:: کل نظرات : 25

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 7

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 13
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 59
:: بازدید ماه : 185
:: بازدید سال : 1495
:: بازدید کلی : 203483